هم‌قافیه با باران

رفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم

پنجشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۳، ۰۹:۰۰ ب.ظ

 رفتم و زحمت بیگانگی از کوی تو بردم 
 آشنای و دلم بود و به دست تو سپردم 
 اشک دامان مرا گیرد و در پای من افتد 
 که دل خون شده را هم ز چه همراه نبردم 
 شومم از اینه ی روی تو می اید اگر نه 
 آتش آه به دل هست نگویی که فسردم 
تو چو پروانه ام آتش بزن ای شمع و بسوزان 
 من بی دل نتوانم که به گرد تو نگردم 
 می برندت دگران دست به دست ای گل رعنا 
 حیف من بلبل خوش خوان که همه خار تو خوردم 
 تو غزالم نشدی رام که شعر خوشت آرم 
 غزلم قصه ی در دست که پرورده ی دردم 
 خون من ریخت به افسونگری و قاتل جان شد 
سایه آن را که طبیب دل بیمار شمردم


ابتهاج

۹۳/۱۱/۰۹
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران