روزگار لامروت سخت خوارم کرده است
جمعه, ۴ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۴۵ ق.ظ
روزگار لامروت سخت خوارم کرده است
بی تو ای گل! همدم یک مشت خارم کرده است
باز تا شب های غمناک خراسان برده است
مبتلای حاج قربان و دوتارم کرده است
خون به چشمانم نشانده ، تب به جانم ریخته
تشنه تر از باغ های پر انارم کرده است
من دهاتی زاده ی پروانه و گل پونه ام
شهروند شهر بوق و قارقارم کرده است
خواستم از هرم تابستان تهران پا کشم
سرنوشت این داغ را پایان کارم کرده است
گفته بودی عاقبت یک روز می بینی مرا
این قرار نصفه نیمه بیقرارم کرده است
از صدایت خسته تر بودم ولی خوابم نبرد
لای لایی خواندنت شب زنده دارم کرده است
رش شفاعی
۹۵/۰۴/۰۴