روز ازل درآب و گِل من دمیده است
دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۲۷ ب.ظ
روز ازل درآب و گِل من دمیده است
عشق تورا وعقل من از سر پریده است
من در مسیر وصل تو دانی چو کیستم؟
دیوانه ای که از قفس تن پریده است
من عکس روی ماه تورا تا که دیده ام
چشمم بغیر ناز نگاهت ندیده است
فرهاد، بیستون بودش امتحان و من
عشقت دلا به مسلخ خونم کشیده است
«باید برای هدیه سری دست و پاکنم»
چون کمترین بها سرِ از تن بریده است
هرعاشقی به منزل جانان رسید گفت:
یا سر به دار یا تنِ بی سر رسیده است
من در قمار عالم هستی برنده ام
سر داده ام به دلبر و دلبرخریده است...
مهدی چراغ زاده
عشق تورا وعقل من از سر پریده است
من در مسیر وصل تو دانی چو کیستم؟
دیوانه ای که از قفس تن پریده است
من عکس روی ماه تورا تا که دیده ام
چشمم بغیر ناز نگاهت ندیده است
فرهاد، بیستون بودش امتحان و من
عشقت دلا به مسلخ خونم کشیده است
«باید برای هدیه سری دست و پاکنم»
چون کمترین بها سرِ از تن بریده است
هرعاشقی به منزل جانان رسید گفت:
یا سر به دار یا تنِ بی سر رسیده است
من در قمار عالم هستی برنده ام
سر داده ام به دلبر و دلبرخریده است...
مهدی چراغ زاده
۹۴/۰۴/۰۱