روز سختی تا ز ره آمد هوادارم گریخت
شنبه, ۳۰ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۴۴ ب.ظ
روز سختی تا ز ره آمد هوادارم گریخت
لشگری ازغم رسید و بی وفا یارم گریخت
در لباس مشتری آمد پسندید ای دریغ
تا که رونق دید آنسوتر خریدارم گریخت
تا زدست و پای افتادم شدم نقش زمین
قلب را هم خود شکست آن شب مددکارم گریخت
همچو فوجی که پس از عرض عیادت میروند
رسم مهمانی به سر برد و پرستارم گریخت
روز اول آنچنان سرسخت و محکم بسته بود
گرچه با خون عهد و پیمانش وفادارم گریخت
صحبت از جانبازی و پیراهن و آتش نمود
کوه غم را دیدو دهقان فداکارم گربخت
محتضر رو سوی قبله من ندارم شکوه گر
در پی امری مهم یار گرفتارم گریخت
حسین مرادی
۹۴/۰۳/۳۰