هم‌قافیه با باران

روز گرسنگی سرمان را فروختیم

چهارشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۵:۲۲ ب.ظ

روز گرسنگی سرمان را فروختیم
نان خواستیم ، خنجرمان را فروختیم

چون شمع نیمه مرده به سوسوی زیستن
پس مانده های پیکرمان را فروختیم

از ترس پیرکُش شدن ریشه ای کثیف ،
سرشاخه تناورمان را فروختیم

غیرت نبود تا بزند پشت دست حرص
ما کودکانه باورمان را فروختیم

در چشم گرگ خیره مشو ای پدر که ما
پیراهن برادرمان را فروختیم

دروازه باز و بسته ، چه توفیر می کند ؟
وقتی نگاه بر درمان را فروختیم

محمدعلی جوشایی

۹۵/۱۲/۲۵
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران