روی لب های تو وقتی ردی از لبخند نیست
جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۵:۴۸ ب.ظ
روی لب های تو وقتی ردی از لبخند نیست
در وجودم سنگ روی سنگ دیگر بند نیست
اخم هایت را کمـی وا کن که تاب آوردنش
در توان شانه های خسته ی الوند نیست
خواجه ی قاجار اگر چشم کسی را کور کرد
قصه اش آنچـه مورخ ها به ما گفتند نیست،
خواست تا از چشم زخم دشمنان حفظت کند
خــوب مـی دانست کـــار آتش و اسپند نیست
آنقدر شیریــن زبانــــی کـار دستــم داده ای
قند خون از خوردن ِ بیش از نیاز ِ قند نیست
ای تنت شیــراز راز آلـــود فتحت می کنم
گرچه در رگ هام خون پادشاه زند نیست
سورنا جوکار
۹۳/۱۲/۲۲