زخم بزن، بلکه اتفاق بیفتد
چهارشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۶، ۰۴:۲۳ ب.ظ
زخم بزن، بلکه اتفاق بیفتد
بلکه از این سینه، اشتیاق بیفتد
می روی از پیش من که مرگ همین است:
بین من و جان من فراق بیفتد
ماه من! این قصه ای ست تلخ که یک عمر
برکه ی دلتنگ در محاق بیفتد
حال من بی تو را که می فهمد؟ جز
تکه ی چوبی که در اجاق بیفتد
هر چه بیاید بهار، عید بعید است
بی تو گذارش به این اتاق بیفتد
بعد تو هر چیز ممکن است مگر عشق
عشق محال است اتفاق بیفتد
سجاد رشیدی پور
۹۶/۰۱/۰۹