زدی شکستی و شد تکه تکه جام تنم
جمعه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۴۵ ب.ظ
زدی شکستی و شد تکه تکه جام تنم
اگر دوباره بخواهی، دوباره می شکنم
چگونه فرصتِ فریاد را به چنگ آرم؟
که چنگِ مرگ نهاده است دست بر دهنم
سکوتِ مبهم سازی شکسته را مانم
مگر که زخمه ی زخمی درآوَرَد سخنم
امیدِ شعله ز خاکسترم نداشته باش !
نمانده هیچ نشانی از آتشِ کهنم
نشان زیستن از من مجو که با این حال
به رقص مرگ شبیه است دست و پا زدنم
چنان برون زدم از خود میان برزخ روح
که خاک بستر من گشت و آسمان کفنم!
کسی نرفته به یغما چنان که من، ای دوست!
«چنین که دستِ تطاول به خود گشاده منم!!»
یدالله گودرزی
۹۶/۰۲/۰۱