زلفِ دلدار الهی که پریشان نشود
سه شنبه, ۲۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۰۵ ب.ظ
زلفِ دلدار الهی که پریشان نشود
هیچ غم باعث آزار عزیزان نشود
آن دو چشمی که بُوَد قبله ی زوار دلم
من دعایم همه این است که گریان نشود
گفته بودم که معشوق فراوان شده است
گفته بودی که مثل تو پریشان نشود
خاک بوسان درت جمله طلا خیزانند
نوکری نیست در این خانه که سلطان نشود
کیست تا درک کند شان و مقاماتت را
مور ِکوی تو خودش خواست سلیمان نشود
ردِ پاهایِ تو دریا شده چشمه چشمه
بی جهت هجر تو منجر به بیابان نشود
هر که افتاده به راه تو عزیزش کردی
هر که دل داد به تو بی سر و سامان نشود
لذتِ عمر فقط یاد شما زیستن است
آنکه با یاد شما بود پشیمان نشود
ضامن خوب گدایان به بر ِ یار امروز
جز جگر گوشه ی سلطان خراسان نشود
کاظمینش به خدا وه چه شمیمی دارد
نوکر آن است که ارباب کریمی دارد
محمد سهرابی
۹۴/۰۳/۲۶