هم‌قافیه با باران

زن جوان غزلی با ردیف " آمد " بود

دوشنبه, ۷ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۵۹ ب.ظ

زن جوان غزلی با ردیف " آمد " بود
که بر صحیفه ی تقدیر من مسوّد بود

زنی که مثل غزل های عاشقانه ی من
به جسن مطلع و حسن طلب زبانزد بود

مرا زِ قید زمان و مکان رها می کرد
اگر چه خود به زمان و مکان مقیّد بود

به جلوه و جذبه در ضیافت غزلم
میان آمده و رفتگان سرآمد بود

زنی که آمدنش مثل "آ" یِ آمدنش
رهایی نفس از حبس های ممتد بود

به جمله ی دل من مسندالیه " آن زن "
و " است " رابطه و " باشکوه " مسند بود

زن جوان نه همین فرصت جوانی من
که از جوانی من رخصت مجدّد بود

میان جامه ی عریانی از تکلّف خود
خلوص منتزع و خلسه ی مجرّد بود

دو چشم داشت _ دو " سبزآبی " بلاتکلیف _
که بر دوراهی " دریا چمن " مردّد بود

به خنده گفت : ولی هیچ خوب مطلق نیست !
زنی که آمدنش خوب و رفتنش بد بود

حسین منزوی


کانال ما در تلگرام hamghafiebabaran@

۹۴/۱۰/۰۷
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران