زهرای زمان سـر نهان زینب کبرى است
زهرای زمان سـر نهان زینب کبرى است
روشنگـرِ سیماى زنان زینب کبرى است
در محفل ما تلخ بود صحبتِ از غیر
در محفل ما نُـقل دهان زینب کبرى است
آن شیر که رسوا بنموده است عدو را
چون فاطمه با تیغ زبان زینب کبرى است
اى دشمن دون ما همه ذلت نپذیریم
چون رهبر هر پیر و جوان زینب کبرى است
گفتا که بگو علتِ این کون و مکان کیست
گفتم به خدا علتِ آن زینب کبرى است
مدیون کلامش همه دم دین خداوند
آری همه فریادِ اذان زینب کبرى است
صد کرب و بلا گشته هویدا ز کلامش
علامه ى در فن بیان زینب کبرى است
از مرگ برادر نبود دل نگرانیش
از دین خدا دل نگران زینب کبرى است
امنیت ما بسته به بازوى کسى نیست
آنکس که به ما داده امان زینب کبرى است
بى خود پىِ جناتِ در آن خانه مگردید
در نزد خدا بابِ جنان زینب کبرى است
اشکى که بود بهترِ از جـنتِ اعلى
بر دیده ولى بانـىِ آن زینب کبرى است
مدحش نتوانیم و نشاید که بگوییم
آرى به خدا فوقِ بیان زینب کبرى است
سیروس بداغی