هم‌قافیه با باران

سال ها پیش از این ، فرشته ی من

شنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۵۹ ب.ظ

سال ها پیش از این ، فرشته ی من 
بند بر دست و مهر بر لب داشت 
 در نگاه غمین دردآمیز 
 گله ها از سیاهی شب داشت 
سال ها پیش از این ، فرشته ی من 
 بود نالان میان پنجه ی دیو 
پیکرش نیلگون ز داغ و درفش
چهره اش خسته از شکنجه ی دیو
 دیو ، بی رحم و خشمگین ،‌او را 
 نیزه در سینه و گلو کرده 
 مشتی از خون او به لب برده 
 پوزه ی خود در آن فرو کرده 
زوزه از سرخوشی برآورده 
که درین خون ، چه نشئه ی مستی ست 
 وه ، که این خون گرم و سرخ ،‌ مرا 
راحت جان و مایه ی هستی ست 
زان ستم های سخت طاقت سوز 
 خون آزادگان به جوش آمد 
 ملتی کینه جوی و خشم آلود 
تیغ بگرفت و در خروش آمد 
مردمی ، بند صبر بگسسته 
 صف کشیدند پیش دشمن خویش
 تا سر اهرمن به خک افتد 
ای بسا سر جدا شد از تن خویش
 نوجوان جان سپرد ومادر او 
 جامه ی صبر خویش چک نکرد 
 پدرش اشک غم ز دیده نریخت 
بر سر از درد و رنج خک نکرد 
همسرش چهره را به پنجه نخست 
 ناشکیبا نشد ز دوری ی دوست 
 زانکه دانسته بود کاین همه رنج 
پی آزادی فرشته ی اوست 
اینک اینجا فتاده لاشه ی دیو 
ناله از فرط ضعف بر نکشد 
 لیک زنهار !‌ ای جوانمردان 
که دگر دیو تازه سر نکشد


سیمین بهبهانی

۹۳/۱۱/۱۱
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران