ستاره می وزد از سمت مشرق چشمت
سه شنبه, ۸ دی ۱۳۹۴، ۱۲:۲۸ ب.ظ
ستاره می وزد از سمت مشرق چشمت ،
که شب شکن شده این مرد عاشق چشمت
چقدر حافظ باشم، چقدر مولانا ؟!
چقدر تا بشود شعر لایق چشمت ؟!
تویی مسیح و یهودا ! تو مریمی ، عذرا!
صلیبِ عشق تو بر دوشِ وامقِ چشمت !
من از تو بوسه ربودم، تو قلب دزدیدی
که شاه دزدِ غزلهاست ، سارق چشمت !
نه روستای ارسطو ، نه شهر شهرآشوب
تداشت وسعتِ دنیای منطق چشمت !
دوتار گیس تو شد عقربه ، فرو افتاد
که مو به مو بشمارد دقایق چشمت
دقیقه های خودم را به هم زدم با تو
و شد زمانِ تغزل ، مطابق چشمت
به روی گونه تو : موج موج شیر و شکر
و جاشویی که منم توی قایق چشمت
...
تو و تلاطم طوفان عطر : گیسویت .
من و روایت رویای صادقه : چشمت !
سیامک بهرام پور
کانال ما در تلگرام hamghafiebabaran@
۹۴/۱۰/۰۸