هم‌قافیه با باران

سخت است بت پرست به تهدیدی
دست از بتی که ساخته بردارد
از دوزخی ندیده نمی ترسد
شمعی که شوق شعله به سر دارد!

این نابرابرانه ترین جنگ است 
ماه من است و آه ... که از سنگ است
یک شب که با من است،دلش تنگ است
می گوید انتظار سحر دارد!

من مصرعی شکسته و آن بانو
با چشم خویش کرده مرا جادو
من با سی و ذو حرف الفبا ، او
جز شاعری، هزار "هنر" دارد!

گرچه هنوز بر سرِ پیمان است
در فکر ترک خلوت این خانه است
این مثـل پر کشیدن پروانه است
در نظــم کائنــات اثــر دارد!

تغییر داده است پسندش را 
کوتاه کرده موی بلندش را
کفشش به پا، گره زده بندش را
با خنده گفته قصد سفر دارد...

تا لب به اعتراض گشودم،دست 
بر شانه ام نهاد و لبم را بست
با بوسه ای و گفت که عشقی هست
حتی اگر هزار "اگر" دارد.


عبدالمهدی نوری

۹۴/۰۵/۳۱
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران