هم‌قافیه با باران

سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد

سه شنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۳، ۰۴:۵۵ ب.ظ

سخت است وقتی روضه وصف دختری باشد

حالا تصور کن به دستش هم، سری باشد


حالا تصور کن که آن سر، ماهِ خون رنگی

در هاله‌ای از گیسویی خاکستری باشد


دختر دلش پر می‌کشد، بابا که می‌آید،

موهای شانه کرده‌اش در معجری باشد


ای کاش می‌شد بر تنش پیراهنی زیبا ...

یا لااقل پیراهن سالم‌تری باشد


سخت است هم شیرین زبان‌ باشی و هم فکرت

پیش عموی تشنه‌ی آب آوری باشد


با آن‌همه چشم انتظاری باورش سخت است

سهمت از آغوش پدر تنها سری باشد


شلاق را گاهی تحمل می‌کند شانه

اما نه وقتی شانه‌های لاغری باشد


اما نه وقتی تازیانه دست ده نامرد

دور و برِ گم گشته‌ی بی‌یاوری باشد


خواهرتر از او کیست؟ او که، هر که آب آورد،

چشمش به دنبال علی اصغری باشد


وای از دل زینب که باید روز و شب انگار

در پیش چشمش روضه‌های مادری باشد



وای از دل زینب که باید روضه‌اش امشب

«بابا ! مرا این بار با خود می‌بری؟» باشد


بابا ! مرا با خود ببر ، می‌ترسم آن بدمست

در فکر مهمانی و تشت دیگری باشد


باید بیایم با تو، در برگشت می‌ترسم 

در راه خار و سنگ‌های بدتری باشد


باید بیایم با تو، آخر خسته شد عمه

شاید برای او شب راحت تری باشد؟


قاسم صرافان

۹۳/۰۸/۱۳
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران