هم‌قافیه با باران

سردم از سردی شب های زمستان بدتر

چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۲۷ ب.ظ
سردم از سردی شب های زمستان بدتر
از گل آلوده ترین برف خیابان بدتر

آنچنان خورده ترک دل که خدا می داند
از ترک های دل تنگ بیابان بدتر

حال من دست خودم نیست خرابم حتّی
از غم رعیت دل بسته به سلطان بدتر

من چه کردم که شده جرم و مجازات من از
جرم یک مجرم محکوم به زندان بدتر

چه گناهی ست به جز اینکه خدایم بودی
با وجودی که شدی از خود شیطان بدتر

از هجوم تو غزل پشت غزل قِی کردم
از هزاران غم ناگفته به قرآن بدتر

بعد تو خاطره ها خفت مرا می گیرد
وقت مهتاب و غزل گفتن و باران بدتر

حال من حال کلاغ ته یک قصّه شده
می رسد هر چه ولی قصّه به پایان بدتر

وحشت رفتن تو حسّ بدی بود ولی
ترس از نو به تو دل باختن از آن بدتر

علی نیاکوئی لنگرودی
۹۵/۰۵/۱۳
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران