سوز تو کجا گیرد ، در خرمن هر خامی ؟
پنجشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۱:۴۵ ب.ظ
سوز تو کجا گیرد ، در خرمن هر خامی ؟
مرغ تو فرو ناید ، ای دوست ! به هر بامی
مردِ رهِ سودایت ، صاحب قدمی باید
کان بادیه را نتوان پیمود به هر گامی
بدنامِ ابد کردم خود را و نمیدانم
در نامهی اهل دل ، نیکوتر از این نامی
از عشق تو زاهد را دم گرم نخواهد شد
زیرا که بدان آتش هرگز نرسد خامی
دیوانه دلی دارم کآرام نمیگیرد
جز بر در خمّاری ، یا پیش دلارامی
از تو نظری سلمان ، میدارد و میشاید
درویشی اگر خواهد از پادشه انعامی
لب را به سخن بگشا ، زیرا که ندارد دل
غیر از دهنت کامی ، وآنگاه چه خوش کامی
آغاز غمت کردم ، تا چون بود انجامش
این نیست از آن کاری ، کان را بُود انجامی !
سلمان ساوجی
۹۶/۰۱/۰۳