سپیده روشنی پشت پلکهایت بود
سه شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۲۴ ب.ظ
سپیده روشنی پشت پلکهایت بود
بهار عطر گلی خفته در صدایت بود
ستاره پلک نمی زد مگر پس از چشمت
که ماه مُهر تو،شب فرش زیر پایت بود
بهار های پیاپی نسیم نا آرام
به جستجوی تو در متن این روایت بود
تو آمدی به بهار و نسیم محو تو شد
تو آمدی و نگاهت پر از محبت بود
شبیه معجزه ای آمدی و از آن روز
به هر کجا که رسیدیم از تو صحبت بود
تو را به معجزه تشبیه می کنم؟ هیهات!
که روز رفتن تو شهرمان قیامت بود
میان آینه هایی که صیقلی دادی
هنوز سایه تصویر آشنایت بود
که هر چه گفتم از آن روشنایی جاوید
به قدر یک الف از آیه اشارت بود
که هر چه از قلم افتاد بگذر و بگذار
بگویم از دل اگر قسمتم زیارت بود
نغمه مستشار نظامی
بهار عطر گلی خفته در صدایت بود
ستاره پلک نمی زد مگر پس از چشمت
که ماه مُهر تو،شب فرش زیر پایت بود
بهار های پیاپی نسیم نا آرام
به جستجوی تو در متن این روایت بود
تو آمدی به بهار و نسیم محو تو شد
تو آمدی و نگاهت پر از محبت بود
شبیه معجزه ای آمدی و از آن روز
به هر کجا که رسیدیم از تو صحبت بود
تو را به معجزه تشبیه می کنم؟ هیهات!
که روز رفتن تو شهرمان قیامت بود
میان آینه هایی که صیقلی دادی
هنوز سایه تصویر آشنایت بود
که هر چه گفتم از آن روشنایی جاوید
به قدر یک الف از آیه اشارت بود
که هر چه از قلم افتاد بگذر و بگذار
بگویم از دل اگر قسمتم زیارت بود
نغمه مستشار نظامی
۹۵/۱۱/۱۲