سی سال گریه کرده ام آن ظهر داغ را
دوشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۴، ۱۲:۱۶ ق.ظ
سی سال گریه کرده ام آن ظهر داغ را
چشمم سرود وسعت ان اتفاق را
تنهایی ام صحیفه صحیفه ورق زده ست
یعقوب وار قصه ی اشک و فراق را
هر شب عبور قافله ای باز می کند
در من مسیر تازه ی شام و عراق را
بگذار تا ز خاک سجودم برآورم
هفتاد و دو صنوبر آن کوچه باغ را
بگذار لب به لب شوم از جام تشنگی
در من بریز باده ی لبریز داغ را
در آب و خاک... آتش من گر گرفته است
طوفان! به حال خود بگذار این اجاق را
حج مرا ببین و فرزدق شو و بخوان
شاعر! بخوان و گریه کن آن اتفاق را
زهرا سادات هاشمی
۹۴/۰۸/۱۸