شال بر سر کرده ای چشمان من کم نور شد
شنبه, ۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۳۴ ب.ظ
شال بر سر کرده ای چشمان من کم نور شد
چشم ها در حسرت امواج مویت کور شد
سال ها در کوله بارم دام هایی داشتم
دیدمت،دل مثل یک ماهی اسیر تور شد
ماه من،مهتاب را اینگونه دلواپس نکن
تا تو تابیدی قمر از آسمانم دور شد
بوسه ای در عکس بر لبهای شیرینت زدم
بعد از آن بین لبانم لانه ی زنبور شد
لحظه ای افتاد شالت،شاعری بیهوش شد
باد چرخی بین موهای تو زد، مغرور شد
آنقدر با چشم گریان گفتم از بوسیدنت
طعم لب های تو در اشعار خیسم شور شد
درد دوری تو را با شمع گفتم نیمه شب
گفت امشب هم بساط شعله هایم جور شد
محد جواد شاه بنده
۹۴/۰۷/۰۴