شبی با بید می رقصم ، شبی با باد می جنگم
پنجشنبه, ۳ دی ۱۳۹۴، ۱۱:۲۴ ب.ظ
شبی با بید می رقصم ، شبی با باد می جنگم
که من چون غنچه های صبحدم بسیار دلتنگم
مرا چون آینه هرکس به کیش خویش پندارد
و الّا من چو مِی با مست و با هشیار یکرنگم
شبی در گوشه ی محراب قدری «ربّنا» خواندم
همان یک بار تارِ موی یار افتاد در چنگم
اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست
که من گریانده ام یک عمر دنیا را به آهنگم
به خاطر بسپریدم دشمان ! چون «نام من عشق است»
فراموشم کنید ای دوستان ! من مایه ی ننگم
مرا چشمان دلسنگی به خاک تیره بنشانید
همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم
علیرضا بدیع
که من چون غنچه های صبحدم بسیار دلتنگم
مرا چون آینه هرکس به کیش خویش پندارد
و الّا من چو مِی با مست و با هشیار یکرنگم
شبی در گوشه ی محراب قدری «ربّنا» خواندم
همان یک بار تارِ موی یار افتاد در چنگم
اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست
که من گریانده ام یک عمر دنیا را به آهنگم
به خاطر بسپریدم دشمان ! چون «نام من عشق است»
فراموشم کنید ای دوستان ! من مایه ی ننگم
مرا چشمان دلسنگی به خاک تیره بنشانید
همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم
علیرضا بدیع
کانال ما در تلگرام hamghafiebabaran@
۹۴/۱۰/۰۳