هم‌قافیه با باران

شب می رسد از راه و شفق سرخ ترین است

جمعه, ۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۳۴ ب.ظ

شب می رسد از راه و شفق سرخ ترین است

وان ابر چنان لکه ی خونش به جبین است

 

تا خون که نوشد، چه کسی را بفروشد،

این بار «یهودا»؟ که شب بازپسین است

 

پا در ره صبح اند شهیدان و در این راه

دژخیم به کین است و کمانش به کمین است

 

جان بازی و عشق اند و حریفان قدیم اند

«تا بوده چنین بوده و تا هست چنین است»

 

ای عاشق خورشید! که در عشق بزرگت

پیراهن خونین تو برهان مبین است،

 

هرچند هنوز آن سوی این ظلمت ظالم

خورشید درخشنده ی تو پرده نشین است

 

اما دمد آن صبح به زودی که ببینم

عالم همه خورشید تو را، زیر نگین است.


حسین منزوی

۹۴/۰۵/۰۹
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران