شراب جان بچشانم شرابی از خم چشم
يكشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۲۸ ب.ظ
شراب جان بچشانم شرابی از خم چشم
خمار خیرگی ام کشت با تجسّم چشم
نظر به ماهرخان موج گریه بنشاند
اگر نه سیل بلا خیزد از تلاطم چشم
به سوگ حلقه ی اشکی سیاه پوشان اند
ببین یکایک مژگان به گرد مردم چشم
بهشت من تویی و رانده ای مرا از خویش
که خیره ماندم و خوردم فریب گندم چشم
به روشنای نگاهت غبار قهری نیست
که برق چشم نشان دارد از تبسّم چشم
سید محمد تولیت
۹۴/۰۹/۲۹