هم‌قافیه با باران

شوق وصال داری ازین شوکران بنوش

چهارشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۵، ۰۵:۰۲ ب.ظ

شوق وصال داری ازین شوکران بنوش
مثل پدر درست زمان اذان بنوش

یک جرعه سمت مسجد کوفه نگاه کن
یک جرعه هم به سمت گل بی نشان بنوش

وقتش رسیده تا جگرت خون به پا کند!
یک جرعه با نیابت لب تشنگان بنوش

وقتی کنار علقمه دیدی دو دست سرخ
با مشک تشنه اشک بریز و از آن بنوش!

از کربلا به شام ببر خون تازه را
این جرعه را کنار یتیمانمان بنوش!

یک جرعه را به خاک بریزان و سجده کن
در سجده از طراوت هفت آسمان بنوش

وقتی به چند جرعه آخر رسید شعر
آهسته...جرعه جرعه... شهادت بخوان،بنوش

آن جام را رها کن و این جام تازه را
از دستهای سبز امام زمان بنوش!
#
نوشیده ای و واعطشا گریه می کنی
گمنام در لباس عزا گریه می کنی
#
ماه از دل شکسته تو تا خبر گرفت
پشتش هلال تر شد و نام صفر گرفت

وقت سفر رسید و کسی آب هم نریخت
پشت کبوتری که غریبانه پر گرفت

تنها تر از بقیع به دورت طواف کرد
خاکی که اسمان تو او را به بر گرفت

زهر،از خجالت تو عرق کرد در سبو
جوشید و در دهان تو طعم شکر گرفت
 
از شش جهت نشانه گرفتند عشق را
تابوت تیر خورده دلش را سپر گرفت

خواهر چه قدر کرب و بلا پیش چشم داشت
وقتی سراغ داغ تو را از جگر گرفت!

این داغ سالهاست درین خاک مانده است
این شعله بارهاست که در خشک و تر گرفت

نغمه مستشار نظامی

۹۵/۰۹/۱۰
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران