شیر، بی واهمه از خیمه به راه افتاده
شیر، بی واهمه از خیمه به راه افتاده
ناگهان لرزه بر اندام سپاه افتاده
***
کیست این مرد که می تازد و طَف می لرزد
زیر سُم ها ، تن یک دشت چو دَف می لرزد
گوش ابلیس کر – اما شَجَعُ النّاس است او
نعره زد مردی از آنسوی که عباس است او
شیهه سرکش اسبش هیجان دارد مرد
بگریزید که صد مرد توان دارد مرد
بگریزید اگر فرصت دیگر مانده ست
وای از آن لحظه که تن می دود و سر، مانده ست
نفسش بُغض نفس های علی را داردتیغ او تشنه خون است جگر می خواهد
کمر کوفه کمر باشد اگر می شکندقامت شام سپر باشد اگر می شکند
***
تیغ ،اسلیم ِ منقّش شدهء ابرویش
ماه، سوسویی از انوار منوّر رویش
...و خدا با همه دقت و وسواس عجیب
مو به مو وصله زده سلسله گیسویش
جذبه حور مگر ریخته در چشمانش
عشق سر می شکند تا که شود جادویش
گنگ، ذهنی که تو را ماه تصور نکند
خشک ، دریا که تو را کِل نکشد جاشویش
***
تیغ پیمود ولی نظم خم ابرو را
ماه بوسید به خون نقش گرفته رو را
همه دیدند که خون، رود شد و می پیمود
مو به مو، سلسله در سلسله ی گیسو را
***
تو همان ماه به خون خفته ی عشقی عباس
تو همان قصه ی ناگفته ی عشقی عباس
قرن ها می گذرد وِرد زبانی ای مرد!
زنده تر از همه ای - با همگانی ای مرد!
کیست مانند تو محبوب خلایق باشد
سیزده قرن قمر باشد و لایق باشد
سیزده قرن تویی ساقی جان یا عباس
می گشایی گره از کار جهان یا عباس
ابراهیم قبله آرباطان