صبح است و گل در آینه بیدار می شود
دوشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۲۵ ق.ظ
صبح است و گل در آینه بیدار می شود
خورشید در نگاه تو، تکرار می شود
مردی که روی سینه ی عشق تو خفته بود
با دست های عشق تو، بیدار می شود
پر می کنی پیاله ی من از عصیر و باز
جانم پر از عصاره ی ایثار می شود
تا باد، دست غارت عشقت گشاده باد
وقتی غمم به سینه تلنبار می شود
در بازی مداوم انگشت های تو
تکثیر می شود گل و بسیار می شود
خورشید نیز می شکند در نگاه تو،
وقتی که آن ستاره پدیدار می شود
حسین منزوی
۹۵/۱۱/۱۱