هم‌قافیه با باران

صنما ! مرده‌ی آنم که تو جانم باشی

پنجشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۸:۲۵ ب.ظ

صنما ! مرده‌ی آنم که تو جانم باشی
می‌دهم جان که مگر جانِ جهانم باشی

روزِ عمر من مسکین به شب آمد تا تو
روشناییِ دل و شمعِ روانم باشی

بارِ گردون و غمِ هر دو جهان در دل من
نه گران باشد اگر تو نگرانم باشی

گر به سودای تو‌ام عمر زیان است چه غم ؟
سودم این بس که تو خرّم به زیانم باشی

تو سراپا همه آنی و همه آنِ تواند
غرضِ من همگی آن که تو آنم باشی

من نهان درد دلی دارم و آن دل بر توست
ظاهرا" با خبر از درد نهانم باشی

جان برون کرده‌ام از دل ، همگی داده به تو
جای دل تا تو به جای دل و جانم باشی

چون در اندیشه روم ، گردِ درونی گردی
چو در آیم به سخن ، ورد زبانم باشی

در معانیِ صفات تو چه گوید سلمان ؟
هرچه گویم ، تو منزّه ز بیانم باشی

سلمان ساوجی

۹۶/۰۱/۰۳
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران