هم‌قافیه با باران

طبعم سرود بین غزلها دلم گرفت

سه شنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ب.ظ

طبعم سرود بین غزلها دلم گرفت

جانم فدات مادر گـلها دلم گرفت


دیدم قلم زداغ شما گریه می کند

تا که نوشـــت ام ابیـها دلم گرفت


فرصـــت نداد اسم شما را بیاورم

تاگفت از مصیبت و غمها دلم گرفت


از پشت در صدای عجیبی بلند شد

تا که نشست حضرت زهرا دلم گرفت


دیدم نوشت کوچه کمی ازدحام شد

مادر شکست زیر قدم ها دلم گرفت


در پیش چشم مادر و چشمان بچه ها

از آن طنــاب گردن مولا دلم گرفت


از لاغری ,ضعف بدن , لکه های خون

از ناله ها و درد کمـــرها دلم گرفت


میخواند دختری به لب امن یجیب را

از اشکهای زینب کـبری دلم گرفت


......


آری گذشت تا که رسید ظهر روز گرم

از دختری که مانده به صحرا دلم گرفت


میگفت خواهــری زبلنــدای قتلگاه

از راس های رفته به نی ها دلم گرفت

۹۴/۰۱/۰۴
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران