عادتم شده در عشق, گاهِ گفتگو کردن
سه شنبه, ۱ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۴۸ ب.ظ
عادتم شده در عشق, گاهِ گفتگو کردن
خنده بر لب آوردن, گریه در گلو کردن
می شود ز دستم گم رشته ی سخن صد بار
گر شبی شود روزی با تو گفتگو کردن
از تو گوشه ی چشمی دید چشم و حاشا کرد
بایدش چو آیینه با تو روبرو کردن
دردمند عشقت را حال از دو بیرون نیست :
یا زعشق جان دادن, یا به درد خو کردن
کاش صد زبان باشد همچو شانه عاشق را
تا تواند از دستت شکوه مو به مو کردن
ای امید جان گفتی چیست آرزوی تو؟
گر وصال ممکن نیست, ترک آرزو کردن
غرق می کنم در اشک خویش را شبی چون شمع
پیش محرمان تا چند حفظ آبرو کردن؟
محمد قهرمان
۹۴/۱۰/۰۱