هم‌قافیه با باران

عاری از صبرم و طاقت نفسم بند آمد

چهارشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۶، ۱۲:۳۰ ق.ظ
عاری از صبرم و طاقت نفسم بند آمد
زیر اندوه فراقت نفسم بند آمد

ایستادی لبه ی زندگیم، از این روست
هر کسی رفت سراغت نفسم بند آمد

مو زدی شانه و ناخواسته عطری برخاست
مثل گل های اتاقت نفسم بند آمد

ساعت تازه ی خود را که نشان می دادی
چشم افتاد به ساقت نفسم بند آمد

موقع گفتن ِ این شعر کمی ترسیدم
خوش نیاید به مذاقت ؛ نفسم...

کاظم بهمنی
۹۶/۰۳/۱۰
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران