عاشق زارم و بر خویش نبندم این را
شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۰۹ ب.ظ
عاشق زارم و بر خویش نبندم این را
کو طبیبی که کند چاره دل مسکین را؟
سینه ات سوخت ز فریاد و نگفتی واعظ
به چه تدبیر کنم نرم دل سنگین را؟
نگهت غارت دین کرد و خدا میداند
بهر این روز نگه داشته بودم دین را
غصه ای نیست که فرهاد به سختی جان داد
حیفم آمد که نبوسید لب شیرین را
هفته ای رفت و ندیدم رخ ماهی که جز او
هیچ رویی نکند شاد دل غمگین را
با چنین طبع دل آویز و گهر بار بجاست
یک دو بوسی ، صله بخشی تو عماد الدین را
عماد خراسانی
۹۴/۰۲/۰۵