هم‌قافیه با باران

عاقبت بعد از هزاران زنگ و پیغام آمدی

چهارشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۳، ۰۹:۴۷ ب.ظ

عاقبت بعد از هزاران زنگ و پیغام آمدی

خانه‌ام را موزه کردند و سرانجام آمدی 


آمدی تشریف بردی بی سلام و بوسه‌ای 

مثل ماموران تشریفات اعدام آمدی


احتمال سکته‌ام را پیش بینی کرده‌ای

یا که از ناز تو بود آرام آرام آمدی


روی و موی و دکمۀ پیراهنت باز است و باز

نازکردی در پی تبلیغ اسلام آمدی


ماه را دیدم لبش لرزید حرف اما نزد

چارده شب بعد از آن شب که لب بام آمدی


دل به دستت دادم و گفتی که سیرم، می‌روم 

روزی‌ات بوده، بیا بنشین سرشام آمدی


ریسمانها دور دست و پای من پیچیده بود

آمدی اما برای دیدن دام آمدی


در خودم پیچیده بودم ناگهان برخاستم

با دوای قطعی درمان سرسام آمدی


آرش شفاعی

۹۳/۱۰/۱۷
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران