عشقت مرا دوباره از این جاده میبرد
دوشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۵، ۰۳:۱۲ ب.ظ
عشقت مرا دوباره از این جاده میبرد
سخت است راه عشق ولی ساده میبرد
پای پیاده آمدم و شوق وصل تو
من را اگر چه از نفس افتاده، میبرد
دلهای عاشقان جهان کربلای توست
نام تو را هر عاشق آزاده میبرد
فریاد غربتت دل ما را تمام عمر
با کاروان نیزه از این جاده میبرد
این جاده دیده قافلهٔ اشک و آه را
بر روی نیزهها سر خورشید و ماه را
دیدهست در تلاطم طوفان بیکسی
یک کاروان بنفشهٔ بیسرپناه را
آن شب که ماند یاس سهساله میان راه
یک لحظه برنداشته از او نگاه را
در آخرین وداع غریبانهٔ حرم
دیده عبور خواهری از قتلگاه را...
در باغ نیست غیر گل اشک و ارغوان
داغی نشانده بر دل آلالهها، خزان
اما گذشت هر چه که بود آن چهل غروب
برگشته سوی کربوبلا باز کاروان
با کاروان غربت از این جاده آمدیم
ما را رسانده قافلهٔ تو به آسمان
حالا رسیدهایم و سحرگاه جمعه است
«عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان»
یوسف رحیمی
سخت است راه عشق ولی ساده میبرد
پای پیاده آمدم و شوق وصل تو
من را اگر چه از نفس افتاده، میبرد
دلهای عاشقان جهان کربلای توست
نام تو را هر عاشق آزاده میبرد
فریاد غربتت دل ما را تمام عمر
با کاروان نیزه از این جاده میبرد
این جاده دیده قافلهٔ اشک و آه را
بر روی نیزهها سر خورشید و ماه را
دیدهست در تلاطم طوفان بیکسی
یک کاروان بنفشهٔ بیسرپناه را
آن شب که ماند یاس سهساله میان راه
یک لحظه برنداشته از او نگاه را
در آخرین وداع غریبانهٔ حرم
دیده عبور خواهری از قتلگاه را...
در باغ نیست غیر گل اشک و ارغوان
داغی نشانده بر دل آلالهها، خزان
اما گذشت هر چه که بود آن چهل غروب
برگشته سوی کربوبلا باز کاروان
با کاروان غربت از این جاده آمدیم
ما را رسانده قافلهٔ تو به آسمان
حالا رسیدهایم و سحرگاه جمعه است
«عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان»
یوسف رحیمی
۹۵/۰۹/۰۸