عشق آمد، چند روزی نیز دست و پا زدم
يكشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۷، ۱۱:۱۷ ق.ظ
عشق آمد، چند روزی نیز دست و پا زدم
پیش بینیها تحقّق یافت ؛ آخر جا زدم
پیش بینیها تحقق یافت روحم بغض کرد
گریهها را پهن کردم، خندهها را تا زدم
فکر میکردم که پایان زمستان بشکفم
چند روزی مانده فروردین شود، سرما زدم
گوشهای افتاده بودم عشق دستم را گرفت
دست بر زانو نهادم، آستین بالا زدم
گاه با سعدی به افسون غزل عاشق شدم
گاه حرف از عشق با افسانۀ نیما زدم
گفته بودند از مسیر بیستون رد می شوی
عشق کاری کرد خود را کوهکن هم جا زدم
مثل قیس عامری مجنون نبودم هیچ وقت
گل خریدم بعد زنگ خانهی لیلا زدم
سهمم اوج آخر اسطورهی آرش نبود
دل به موج سهمگین قصّهی سارا زدم
جای خوشحالی است خود را در همین پایان شعر
در دلت جا کردهام، یک عمر اگر در جا زدم
آرش شفاعی
۹۷/۰۱/۰۵