هم‌قافیه با باران

عشق ویرانــــگر او در دلــم اردو زده است

جمعه, ۲۳ آبان ۱۳۹۳، ۰۴:۵۵ ب.ظ

عشق ویرانــــگر او در دلــم اردو زده است 

هرچه من قلب هدف را نزدم، او زده است


بیستون بود دلم... عشق چه آورده سرش

که به ارگ بــم ویران شده پهلو زده است؟


مــو پریشان به شکار آمــــد و بعد از آن روز 

مــن پریشانم و او گیره به گیسو زده است


دامنش دامنـــه های سبلان است ...چقدر 

طعم شیرین لبــش طعنه به کندو زده است


مثـــل مغرورترین کــــافر دنیــــــــا که دلش

از کَــفَش رفته و حتی به خدا رو زده است


ناخدایی شده ام خسته که بعد از طوفان 

تا دم مـرگ دعــــا خوانده و پارو زده است


تا دم از مرگ زدم گفت: "دعا کن برسی!" 

لعنتـــی بـاز به من حرف دو پهلو زده است!


عبدالمهدی نوری

۹۳/۰۸/۲۳
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران