عمری شده ام خیره به راه نرسیدن
چهارشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۳:۳۹ ب.ظ
عمری شده ام خیره به راه نرسیدن
آئینه شد این پنجره از شدّت دیدن
با این شب ِ« بی درد ندانی که چه دردی ست » ۱
آه از تو سخن گفتن و آهسته چکیدن
تصویرِ دقیق من از آن چشم غم آلود
اوجی ست به اندازه ی از خواب پریدن
من نیز همینم عطش ِ ساده ی یک برگ
وقتی که مصمم شده باشد به تکیدن
دلتنگم و دلکنده ام از سینه ی این خاک
کی نوبت من می رسد ای لحظه ی چیدن؟
یا دوست نداری که مرا دوست بداری
یا اینکه در این شهر ،حرام است پریدن
تکلیف من و چشم تو روشن نشود کاش
چون عینِ جدایی ست ؛در این عشق رسیدن
یامثل دوتا غنچه به یک شاخه شکفتن
یا مثل دو پروانه به یک پیله تنیدن
1. اوستا
مرتضی حیدری آل کثیر
۹۶/۰۱/۳۰