غروب، هلهله در کاخ شامیان پیچید
يكشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۵، ۰۷:۰۷ ق.ظ
غروب، هلهله در کاخ شامیان پیچید
عروس خانه ی خورشید در عزا رقصید
غریب بودی و در آخرین نفس دیدی
زنی که خون تو را ریخت،رخت نو پوشید!
حروف از پس این بغض بر نمی آیند
سکوت تلخ تو را،تشت خون فقط فهمید!
سکوت، ارثیه ی خانوادگی ِ تو بود
عجیب نیست که حتی زمین تو را نشنید!
هنوز کوچه ی تشییع مادرت می سوخت
که تیر، تیر به تنهاییت زنی خندید...
و تیر تیر به تابوت تو تنت را دوخت
کمان تیره ی ابری که ماه را بلعید!
عبدالمهدی نوری
۹۵/۰۸/۳۰