غروب هلهله در کاخ شامیان پیچید
چهارشنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۵، ۱۲:۳۱ ب.ظ
غروب هلهله در کاخ شامیان پیچید
عروس خانه ی خورشید در عزا رقصید
غریب بودی و در آخرین نفس دیدی
زنی که خون تو را ریخت، رخت نو پوشید!
حروف از پس این درد بر نمی آیند
سکوت تلخ تو را تشت خون فقط فهمید...
سکوت ارثیه ی خانوادگی تو بود
عجیب نیست که هرگز کسی تو را نشنید
هنوز کوچه ی تشییع مادرت می سوخت
که تیرتیر به تنهایی ات زنی خندید
و تیر تیر به تابوت تو تنت را دوخت
کمان تیره ی ابری که ماه را بلعید!
عبدالمهدی نوری
۹۵/۰۸/۲۶