هم‌قافیه با باران

غزل می‌ریزد از چشمان آهویی که من دارم

پنجشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۳، ۰۷:۰۲ ب.ظ

غزل می‌ریزد از چشمان آهویی که من دارم

به چیــن گیسویش مُشکِ غزالان ِ خُتن دارم

 

چنان بی‌تابی‌ام را در تب و تاب است هر شب تب

کــه بالاپوشــی از آتش بــه جای پیـــرهن دارم

 

بهــای بوســه‌اش را نقدِ جــان می‌آورم بـر لب

در آن شب‌ها که تنها جان شیرین را به تن دارم

 

به قـــول "منزوی" زن‌ها شکـــوه و روح می‌بخشند

تو را چون خون به رگ‌هایم و چون جان در بدن دارم

 

تو بی‌شک مهربان‌تر هستی و بسیار زیباتر

از آن تعریف زیبایـــی که از مفهوم زن دارم

 

غـــزل‌ هایم بلاگـــردان ایــــن یک بیتِ "حافظ" باد

که هر چه هست از آن شیرازی شیرین‌سخن دارم

 

"مرا در خانه سروی هست کاندر سایه‌ی قدش

فراغ از سرو بُستانــی و شمشاد چمــن دارم"


بهمن صباغ زاده

۹۳/۰۷/۰۳
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران