غفلت روز وداعم از خجالت آب کرد
چهارشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۶، ۰۸:۱۲ ق.ظ
غفلت روز وداعم از خجالت آب کرد
اشک میرفت و من بیهوش دانستم تویی
ای فراموشی کجایی تا به فریادم رسی
باز احوال دل غمپرورم آمد به یاد
درد معشوقان به عاشق بیشتر دارد اثر
شمع تا اشکی بیفشانَد، پر پروانه ریخت
آنچه نتوان داد جز در دست محبوبان دل است
وآنچه نتوان ریخت جز در پای خوبان آبروست
سخت دشوار است منظور خلایق زیستن
با همه زشتی اگر در پیش خود خوبم بس است
عمرها شد پینهدوز خرقهٔ رسواییام
زحمت چندین هنر، یک چشم معیوبم بس است
بیدل
اشک میرفت و من بیهوش دانستم تویی
ای فراموشی کجایی تا به فریادم رسی
باز احوال دل غمپرورم آمد به یاد
درد معشوقان به عاشق بیشتر دارد اثر
شمع تا اشکی بیفشانَد، پر پروانه ریخت
آنچه نتوان داد جز در دست محبوبان دل است
وآنچه نتوان ریخت جز در پای خوبان آبروست
سخت دشوار است منظور خلایق زیستن
با همه زشتی اگر در پیش خود خوبم بس است
عمرها شد پینهدوز خرقهٔ رسواییام
زحمت چندین هنر، یک چشم معیوبم بس است
بیدل
۹۶/۰۹/۰۱