غمی به وسعت عالم نشسته بر جانش
جمعه, ۷ آذر ۱۳۹۳، ۰۲:۱۶ ب.ظ
غمی به وسعت عالم نشسته بر جانش
تمام ناحیه خیس از دو چشم گریانش
شبیه ابر بهاری هوای ناحیه را
پر از ترنم غم کرده اشک سوزانش
سلام کرد به جدش ... سلامی از سر صدق
سلام آن که کند جان فدای جانانش
سلام کرد بر آن گونه های خاک آلود
بر آن تنی که نمودند نیزه بارانش
سلام کرد بر آن بوسه گاه نورانی
سلام آنکه کند جان خویش قربانش
سلام آن که دلش زخمی مصیبت هاست
سلام آن که اگر بود کربلا –جانش
میان طف ، سپر تیغ و نیزه ها می کرد
و می سپرد به شمشیرها گریبانش
سلام کرد بر آن جام نیزه نوشیده
بر آن کسی که شکستند عهد و پیمانش
سلام آنکه اگر نی نوا حضور نداشت
علی الدوام شده ناله ی فراوانش
سلام آن که سرازیر می شود هر روز
به جای اشک روان ، سیل خون زچشمانش...
مریم سقلاطونی
۹۳/۰۹/۰۷