غم سیب و درختِ ممنوعه
غم سیب و درختِ ممنوعه
غمِ تبعیدِ آدم و حوا
غم دفنِ جنازه ى هابیل
یه برادرکُشى فقط کم بود!
وقتى دنیا رو خوب میبینم
وقتى تاریخو خوب میخونم
خیلى آروم با خودم میگم
اولین کشف آدما غم بود!
من یه مُرده م که واسه چن تا سوال!
زنده زنده توو قبر خوابیدم
چند وقته که با خودم میگم
دنیا یه جاى تا ابد پوچه
این دفه من سوال میپرسم
اگه این پنبه ها رو بردارن
با سوالام میخوام بازى کنم
جفت دست خدا شاید پوچه!
اگه این پنبه ها اجازه بدن
من سوالاى روشنى دارم
اینکه چشماى من چرا بسته س
این که بندِ کفن چرا بازه!؟؟
گیرم اصلن قیامتى باشه!
گیرم اصلن جهان تموم میشه
بعد ما کى جهانو میگیره؟؟
بعد ما کى جهانو مى سازه؟
اگه ثابت بشه رکب خوردیم
اگه ثابت بشه تولد ما...
آخرین پرده ى جهان بوده!
بازى تازه اى شروع میشه؟
اگه کعبه فقط یه بت باشه
اگه مــٰا خالقِ خدا باشیم
نمى دونم..خدارو مى بخشیم
این وسط کى جوابگو میشه؟
اگه چشمام دوباره باز بشن
ممکنه خیلیا خروج کنن
قول میدم که از شما باشم
تا نذارم ازم سوال بشه!
مرگِ من انقراض اندیشه س
قول میدم به مرگ ادامه بدم
بهتره تک به تک جواب بدین
قول میدم همین جا چال بشه..
امید روزبه