فتنۀ چشم تو چندان ره بیداد گرفت
سه شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۱۳ ب.ظ
فتنۀ چشم تو چندان ره بیداد گرفت
که شکیب دل من، دامن فریاد گرفت
آنکه آئینۀ صبح و قدح لاله شکست
خاک شب در دهن سوسنِ آزاد گرفت
آه از شوخی چشم تو، که خونریز فلک
دید این شیوۀ مردمکُشی و یاد گرفت!
منم و شمع دلِ سوخته، یارب مددی
که دگرباره شب، آشفته شد و باد گرفت
شعرم از نالۀ عشاق غمانگیزتر است
داد از آن زخمه که دیگر ره بیداد گرفت
سایه! ما کُشتۀ عشقیم، که این شیرینکار
مصلحت را، مدد از تیشۀ فرهاد گرفت
ابتهاج
۹۵/۰۴/۲۹
وبلاگ بسیار خوبی داری.
انشاالله همیشه موفق و پیروز باشی