هم‌قافیه با باران

قرار بود که با آب و گل عجین بشوی

جمعه, ۲۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۰۵ ب.ظ

قرار بود که با آب و گل عجین بشوی

برای این که سفالینه ای گلین بشوی

 

زمان گذشت و زمین چون کلاف سر در گم

قرار شد که تو سر رشته ی یقین بشوی

 

گل محمدی از فرط باد خم شده بود

قرار شد بروی تکیه گاه دین بشوی

 

تو را به مکتب اعراب جهل بفرستد

که ناظم غزل «ع» و «ق» و «ش» بشوی

 

به این دلیل به فرمان او مقرر شد

که چند سال پسر خوانده ی زمین بشوی

 

مدینه بود که انگشتر نبوت شد

سعادتی است که بر روی آن نگین بشوی

 

حسین نام نهادند، اهلِ بیت تو را

به این دلیل که مصداق «یا» و «سین» بشوی

 

به خط کوفی، در ابتدای متن زمان

تو را نگاشت که سرمشق مسلمین بشوی

 

چه افتخاری از این بیشتر؟ که پرچمدار

برای مکتب پیغمبر امین بشوی

 

تو آمدی که سکوت زمین شکسته شود

تو می روی که به گوش زمان طنین بشوی

 

تو آمدی که سرت روی نیزه ها برود

تو می روی که سرافرازتر از این بشوی

 

برای شستن این را با گلابی سرخ

قرار شد که تو این بار دستچین بشوی

 

علیرضا بدیع

۹۴/۰۳/۲۲
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران