قصد جان میکند این عید و بهارم بی تو
شنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۳۶ ق.ظ
قصد جان میکند این عید و بهارم بی تو
این چه عیدی و بهاریست که دارم بی تو
گیرم این باغ، گلاگل بشکوفد رنگین
به چه کار آیدم ای گل! به چه کارم بی تو
با تو ترسم به جنونم بکشد کار، ای یار
من که در عشق چنین شیفتهوارم بی تو
به گل روی تواش در بگشایم ورنه
نکند رخنه بهاری به حصارم بی تو
گیرم از هیمه زمرّد به نفس رویاندهست
باز هم باز بهارش نشمارم بی تو
با غمت صبر سپردم به قراری که اگر
هم به دادم نرسی، جان بسپارم بی تو
بی بهارست مرا شعر بهاری، آری
نه همین نقش گل و مرغ نیارم بی تو
دل تنگم نگذارد که به الهام لبت
غنچهای نیز به دفتر بنگارم بی تو
حسین منزوی
۹۴/۱۲/۲۹