قطرهام اما به فکر قطره ماندن نیستم
قطرهام اما به فکر قطره ماندن نیستم
آنقدَر در یاد او غرقم که اصلاً نیستم
بر قلم آن کس که میراند سخن، من نیستم
بی علی در فکر یک پایان روشن نیستم
بیخود از خود میشوم تا نام او را میبرند
قدسیان این ذکر را تا عرش، بالا میبرند
قطره بودم آمدم مبهوت دریایم کنند
موجها فکری برای تشنگیهایم کنند
ذره باشم تا غبار راه مولایم کنند
سخت مجنونم بگو مردم تماشایم کنند
با مفاتیحالجنان چشم او، در باز شد
یا علی گفتم صد و ده بار عشق آغاز شد
ابر مبهوتش شد و با جوهر باران نوشت
باد هوهو کرد و با یادش هوالقرآن نوشت
ماه او را چارده بار از صمیم جان نوشت
نوبت خورشید چون شد نور جاویدان نوشت
ابر و باد و ماه و خورشید و فلک کاتب شدند
خوشنویسان علیبنابیطالب شدند
ذکر او را گفته حتی کوه و دریا و درخت
یا علی گفتن چه آسان! با علی بودن چه سخت
جز علی از هر چه در دنیاست بربستیم رخت
سال و فال و حال و مال و اصل و نسل و تخت و بخت
نیست در این شهر یاری جز علی یک شهریار!
لا فتی الا علی لا سیف الا ذولفقار...
او جمالی دلربا را دیده در صبر جمیل
صبر او ایمان او ورد زبان جبرئیل
هست راه پیچ در پیچ قیامت را دلیل
داستان آتش و دستان محتاج عقیل
عارفان غرقند در ژرفای اقیانوسیاش
مایۀ فخر ملائک میشود پابوسیاش
در حریمش میوزد گویی نسیم از هر طرف
هم کبوتر میپرد هم یا کریم از هر طرف
میرسد بانگ صراط المستقیم از هر طرف
هم فقیر و هم اسیر و هم یتیم از هر طرف
هر که باشد هر چه باشد او پناهش میدهد
صاحب این خانه بیتردید راهش میدهد...
احمد علوی