هم‌قافیه با باران

قیامتست سفر کردن از دیار حبیب

جمعه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۴۴ ب.ظ

قیامتست سفر کردن از دیار حبیب
مرا همیشه قضا را قیامتست نصیب

به ناز خفته چه داند که دردمند فراق
به شب چه می‌گذراند علی‌الخصوص غریب ؟

به قهر می‌روم و نیست آن مجال که باز
به شهر دوست قدم در نهم ز دست رقیب

پدر به صبر نمودن مبالغت می‌کرد
ک ای پسر بس ازین روزگار بی‌ترتیب

جواب دادم ازین ماجرا که ای باب
چو درد من نپذیرد دوا به جهد طبیب

مدار توبه توقع ز من که در مسجد
سماع چنگ تأمل کنم نه وعظ خطیب

به مکتب ارچه فرستادیم نکو نامد
گرفته ناخن چکنم به زخم چوب ادیب

هنوز بوی محبت ز خاکم آید اگر
جدا شود به لحد بند بندم از ترکیب

به اختیارندارد سر سفر سعدی
ستم غریب نباشد ز روزگار عجیب


سعدی

۹۵/۰۱/۲۷
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران