هم‌قافیه با باران

لبم یاد لبت افتاد دلم در سینه ام لرزید

جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۳۷ ب.ظ

لبم یاد لبت افتاد دلم در سینه ام لرزید

نبودی آتش سیگار فقط حال مرا فهمید


نشستم دور هر چیزی به جز تو خط کشیدم تا

بفهمی عاشقت هستم بدون ذره ای تردید


نبودی و نبودی و نمی آیی و من هستم

همیشه زیر بارانی که بعد از رفتنت بارید


ببین باران که می آید کمی کمتر هوایی شو

تصور میکنم مستی شبیه شاخه های بید


توهم میزنم بادی که در کوچه تو را بویید

برای مردم آزاری نمک بر زخم من پاشید


حسادت چیز خوبی نیست ولی ازتو چه پنهان که

دلم از نقش پروانه به روی سینه ات رنجید


محاسن را نمی خواهم کشیدم تیغ بر صورت

خودم دیدم که چشمانت به ریش عاشقت خندید


صبورم سالمم تنها سرشبها خودآزارم

لبت خندان، خیالت تخت سرم با قرص ها خوابید

۹۳/۱۲/۲۲
هم قافیه با باران

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران