هم‌قافیه با باران

لرزه ای در تنم افتاده که خشتی تو چقدر

دوشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۷، ۱۰:۱۸ ب.ظ

لرزه ای در تنم افتاده که خشتی تو چقدر
ارگ متروکه شدی، خاک سرشتی تو چقدر

صبح و شب با قلم هرز و دواتی بی رنگ
بر تن ریگ روان هیچ نوشتی تو چقدر

باد شد حاصل یک عمر عرقریزانت
بذر پوسیده در این بادیه کشتی تو چقدر

تو همان پیرزن دوک به دستی اما
نخ تابیده به این حوصله رشتی تو چقدر

از تماشای جوانی خودم بیزارم
دخترم مسخره ام کرد که زشتی تو چقدر

تو قرار است که دربان جهنم باشی
ذکر خاصان چه کنی؟ فکر بهشتی تو چقدر!

جامه از سنگ به تن کن که نلرزی هرگز
ارگ من! خام مشو این همه خشتی تو چقدر

آرش شفاعی

۹۷/۰۱/۰۶
هم قافیه با باران

نظرات  (۱)

آنگاه که سیمانِ مُرده جای کاهگل نشیند و قیرِ آسفالتها جای سبزه و گُل، و اقیانوس ستارگان در فروغ سرد اختراع ادیسون ناپدید شوند، شاعران در عسرتند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
هم قافیه با باران