لگدی خورد به در،در که نه،دیوار شکست
پنجشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۳۸ ق.ظ
لگدی خورد به در،در که نه،دیوار شکست
خانه لرزید و تمام تن تب دار شکست
سمت دیوار و در آنقدر هجوم آوردند
عاقبت پهلوی آن مادر بیمار شکست
توی آتش نگران بود و به خود میپیچید
استخوانهای ضعیف تنش انگار شکست
کاش درهای مدینه وسطش میخ نداشت
سینه ی زخمی او با نوک مسمار شکست
فضه دل خون شد و بابغض صدا زد ثانی!
پای خود را به تن فاطمه نگذار،شکست
چه کند باغم نامردی این شهر،علی
سینه اش پرشده از غصه تلمبار،شکست
پیش چشمش چه کتک ها که به زهرا نزدند
هی کتک خورد و... دل حیدر کرار شکست
۹۳/۱۲/۱۴